شب تاریک ، چه سخت و وحشت انگیز بود اگر جهان آفرین نه ستاره ای می آفرید و نه مهتابی . نمی خواهم علم را بر رخت بکشانم و بر این مطلب که ماه باعث جزر و مد دریا می شود و ... زبان به سخن بگشایم نه ! اما به همین فکر کن که ستارگان نشانی از حق اند برای من و تو تا بدانیم حتی در تاریکی ترین لحظات زندگیمان روزنه هایی از روشنایی و امید ما را به خود فرا می خوانند.
آدمی عجب موجودی است اشک چشمان تو را شور بیافرید تا از گردهمایی حشرات مصون باشی و مژگانی آفرید تا زیبایی ات را روشنایی بخشد و گرد و غبار را از آسیب به چشمانت دور سازد .
آری تو بر تنه درختی کنار درب خانه ات تکیه زنی و به فکر فرو روی و من در تفکر آن نهال تازه رشد یافته در کنار این درخت تنومند قصه ها می نویسم . من از این نهال، جنگجویی جوان می آفرینم که برابر نا مهربانی های کودکان چموش سر به تعظیم فرود نمی آورد